مديريت نوين
مؤسسات كه ركني پويا از اجتماع هستند ، درداخل محيطي كه متعلق به آنهاست زندگي مي كنند و با آن روابطي متقابل دارند . اين روابط متقابل و تعامل ، بين مؤسسه و محيط آن يك همبستگي در ميان آن دو به وجود مي آورد .
امروزه محيط بيرون با شتابي روزافزون در حال تغيير است . تكنولوژي هاي موجود ، هم پيشرفت و توسعه مي يابد و هم پيچيده مي گردد ، بازارها يك ماهيت بين المللي كسب مي كنند ، مؤسسات با افزايش ظرفيت و نفوذشان گسترش مي يابند و با پخش در تمام حيطه ها و مراحل حيات ، جامعه را به صورت جامعه سازمانها در مي آورند ، منابع انرژي تغييرمي كند و قيمتها افزايش پيدا مي يابد ، نسبت هزينه هاي ثابت در مجموعه هزينه ها به طور محسوسي افزايش پيدا مي كند ، در شاخه هاي مشخص صنايع تقاضاي مصرف كنندگان تفاوت مي يابد و فشار مصرف كنندگان برروي مؤسسات فزوني مي گيرد ، مؤسسات بتدريج به خدمات زيربنايي دولت بيشتر وابسته مي گردند ، توسعه و تحولات در عرصه ارتباطات دنيا را به صورت يك جامعه كوچك نشان مي دهد و .
تمامي اين تغييرات هدف ، ساختار و طرز رفتار مؤسسات را در درازمدت به صورت ناكار آورده و انطباق آنها را با محيط الزامي مي سازد ، به همين جهت مؤسسات براي اينكه بتوانند به حيات و روند موفقيت خويش ادامه دهند به انجام نوآوري (نوآفريني) و برخورداري از يك ساختار مديريتي كه بتواند استراتژي هاي باز و رو به بيرون تشكيل دهد ، وابسته مي مانند ، زيرا هدف اساسي استراتژي ، تا آنجائي كه منابع و توانايي هاي مؤسسه اجازه مي دهد تأمين انطباقش با محيط است .
استراتژي ، قبل از هرچيز ديگر در محيطي كه مدام تغيير مي كند ، نامعلوم است و در نتيجه به ميزان نسبتا زيادي كه در آن عدم اطمينان وجود دارد ، يك سمت و سوي معيني را براي مؤسسه فراهم خواهد آورد . در اين نقطه مؤسسه بدون استراتژي را ميتوان به يك كشتي تشبيه كرد كه قطب نما ندارد ، به همين سبب ميتوان گفت ، پايه و اساس عدم موفقيت مؤسسات نبود استراتژي ، اشتباه بودن و يا اجراي غلط آن است ، زيرا در شرايط نامعلومي اگر امكان استفاده مؤثر از استراتژي هاي مناسب وجود نداشته باشد ، عدم موفقيت اجتناب ناپذير خواهد بود . فوايدي را كه يك استراتژي و يا فرآيند تعيين استراتژي براي يك مؤسسه فراهم خواهد آورد به شرح زير ميتوان خلاصه كرد :
1)استراتژي قبل از هرچيز امكان ارزيابي محيط و پيش بيني آينده را مي دهد :
پيش بيني و تخمين تغيير و تحولات و شكل گيريهاي محيط در آينده ، فرصت انجام آمادگي را براي مؤسسه در مورد اينكه چگونه رفتار خواهد كرد و چه نوع تدابيري را اتخاذ خواهد نمود ، فراهم مي آورد . اين پيش بيني و تخمينها اطلاعاتي را كه براي فعاليتهاي مؤسسه راهنما خواهد بود فراهم مي سازد .
درصورت نبود استراتژي براي فرصتهاي جديد در داخل و خارج مؤسسه ، اصولي كه راهنما خواهد بود ، تشكيل نخواهد گشت . جدا از اين نقصان اطلاعات كه زاييده تغييرات محيطي است ، سبب ايجاد شكاف يا فاصله (gap) ميان مؤسسه و محيطش خواهد شد و به نسبت آن ، قابليت انطباق مؤسسه با محيط بتدريج كاهش يافته و عدم موفقيت ظاهر خواهد گشت ، كوتاه سخن آنكه مؤسسه اي كه فعاليتهاي استراتژيك انجام ندهد ، متوجه فرصت و تهديدهاي محيطي نخواهد شد .
2)فرصت خودارزيابي را به مؤسسه مي دهد :
استراتژي به مؤسسه در مورد اينكه «چه نوع مؤسسه اي است ؟ » و «درچه موقعيتي قرار دارد ؟ » اطلاعات لازم را فراهم مي سازد . البته براي پاسخ دادن به اين پرسشها ، امكان آگاهي يافتن مؤسسه به طور يكپارچه ، از نقاط قوت و ضعف قسمتها و با سيستمهاي فرعي آن ، سبكهاي مديريتيشان ، ارزشهاي مديران ، خواست و تمايلاتشان ، پيش داوري هاي آنها و . را خواهد داد .
نبود فعاليتهاي استراتژيك ، به ارزيابي مؤسسه از راه حدس و گمان همچنين به احتمال زياد به تعريف نادرست از آن منجر خواهد شد و به همين سبب توزيع منابع به طور مؤثر به حيطه هاي سودآور انجام نخواهد شد .
3)استراتژي ، دردرون مؤسسه به طور يكپارچه ميل به اهداف مشترك و انسجام را فراهم مي سازد :
استراتژي ، در هرسطح سازمان ، انجام فعاليتهاي منسجم با يكديگر را امكان پذير مي سازد . اگر با نگرش سيستمي بينديشيم ، همچنانكه يك مؤسسه محيطي خاص خود را دارد ، مشاهده مي شود كه زير سيستمهاي آن نيز هركدامشان براي خود محيطي خاص رادارا هستند ، به عنوان مثال براي قسمت بازاريابي محيطي متشكل از مدارس ، نشريات ، انجمنهاي بازاريابي ، قسمتهاي بازاريابي ديگر مؤسسات و رفتارهايشان و تكنيكهاي (فنون) نوين بازاريابي وجود دارد . ويژگي هاي هريك از اين زير محيط ها متفاوت است ، در نتيجه اين تفاوتها قسمتهاي زيرين سازمان در طي زمان شروع به تفكيك از همديگر مي كنند و به هدفهاي متفاوتي روي مي آورند . براي پيشگيري از اين امر نياز به يك هماهنگي مؤثر و هدف مشترك است . بدين ترتيب استراتژي ، در ايجاد هماهنگي يك هدف مشترك بوجود مي آورد .
در صورت نبود استراتژي بتدريج واحدها تفاوتها پيدا كرده و هركدام به جاي نيل به هدف مشترك تحقق پذيري اهداف خويش را دستور كار خود قرار خواهند داد .
4)استراتژي و سياستها ، فعاليتها را به يك مجراي معيني سوق مي دهد و براي برنامه ها يك چهارچوب تشكيل مي دهد :
براي اثربخش بودندر فعاليتهاي مديريتي با حركت از اهداف كلي به سوي پيچ و مهره ها بايد برنامه ريزيهايي با تفصيل و جزئيات بيشتر انجام داد . استراتژيها براي تمام اين برنامه ها اصول و يك چهارچوب كلي تشكيل مي دهند . درحقيقت در حيطه اقتصاد ، مؤسسه اي كه براي بقا مجادله مي كند ، اگر استراتژيهاي اساسي را درست تثبيت كند ، حتي اگر بعضي خطاهاي تاكتيكي هم انجام دهد ، موفق خواهد شد .
در صورت نبود استراتژي و سياستهاي كلي ، خطاهاي تاكتيكي جبران ناپذيري انجام خواهد گرفت ، به عبارت درست تر برنامه هاي غلط و اشتباه قسمتها ، نتايجي به بار مي آورد كه ميتواند به قيمت اضمحلال مؤسسه تمام شود .
(5)استراتژي ، كيفيت تصميمها و پروژه هاي مؤسسه را افزايش مي دهد :
استراتژي به خاطر سوق دادن مؤسسه به تجزيه و تحليل محيط درون و بيرون خود ، پيش بيني هاي لازم را از قبل در زمينه فرصت و تهديدها فراهم مي سازد و امكان پيش بيني از قبل ، تشخيص مسائل با جزئيات آنها ، مشخص شدن گزينه ها ، انتخاب و اجراي مناسبترين راه را بدون اينكه فشار زماني باشد ، پديد مي آورد .
همچنانكه با نبود فعاليتهاي استراتژيك نمي توان از فرصتها استفاده كرد خطرها را نيز بموقع نمي توان تشخيص داد . بنابراين هنگام رويارويي با مشكلات متوجه آن خواهيم شد و تصميم گيري سريع به صورت يك ضرورت درآمده و اجتناب ناپذير خواهد گشت . به اين مقوله گذراندن بحران در مؤسسات گفته مي شود .
لازم به ذكر است ، دركنار تمامي اين فوايد استراتژي بويژه مرحله طرح ريزي يك هزينه قابل توجهي را ايجاب مي كند . فعاليتهاي بوجود آوردن استراتژي ، سرمايه گذاري انسان ، زمان و پول را ضرورت مي بخشد . از اين جهت بيشتر اوقات نسبت به فعاليتهاي استراتژيك اهمال شده و يا ضرورتي براي آن احساس نمي شود . اين مورد بويژه از لحاظ مؤسسات كوچك تا حدود زيادي حائز اهميت است . خارج از اين فعاليتهاي استراتژيك ، در مؤسسات بخاطر افزايش دادن گرايشها به فعاليتهاي بي خطر و منطقي (عقلايي) ، و متمركز ساختن مستقيم مديران برروي اهداف تعيين شده ، همچنانكه امكان ديد فرصتهايي كه بعدا پديد خواهد آمد نخواهد داد ، يادآوري بعضي از عملكردهاي منفي آن نيز مفيد است
سلام دوستان عزیز
این وبلاگ به منظور دستیابی اسان دانشجویان و علاقه مندان به علم مدیریت تنظیم و تشکیل گردیده تا شاید با افزایش اگاهی های ما در زمینه مدیریت روز دنیا بتوانیم کشورمان را آنگونه که باید باشد بسازیم.
کشوری بسازیم که همانگونه که ما اکنون به گذشتگانمان می بالیم آیندگان نیز به گذشتگانشان ببالند. وبتوانند با افتخار در جهان فردا فریاد بزنند که فرزندان مایند .
دوستان عزیز میتوانند موضوع مورد نظر خود را در آرشیو موضوعی انتخاب کرده واز زیر شاخه های آن مقاله های لازم را برداشت کنند.
اما حتما یک نکته را مد نظر قرار دهید وآن اینکه از آنجا که این وبلاگ کاملا علمی وتخصصی است و جمع آوری اطلاعات آن عموما دشوار است خواهشمند است با ارائه نظرات خود مارا در ادامه راه یاری دهید.
با تشکر
گروه نويسنگان وبلاگ
مفهوم و کاربرد استراتژی
استراتژی به مجموعه ای از قواعد تصمیم گیری برای جهت دادن به رفتار سازمانی گفته می شود . برای شناخت کاربرد استراتژی بایستی ابتدا ویژگی های یک استراتژی موثر را درک کرد .
استراتژی چیست و کاربرد آن در مدیریت چیست ؟
ویژگی های استراتژی :
یک استراتژی دارای چندین ویژگی خاص است :
- یک استراتژی هرگز به یک اقدام فوری نمی انجامد . به عبارتی دیگر ، استراتژی یک فرآیند دراز مدت است .
- استراتژی ها از طریق فرآیندهای تحقیقاتی بدست می آیند . استراتژی ها معمولا وظیفه هماهنگی در سطح کلان را برعهده دارند .
- در هنگام طراحی استراتژی ، تعیین تمام جزئیات امکان پذیر نمی باشد . بلکه گذشت زمان است که جزئیات یک استراتژی و طرح های عملیاتی را نمایان خواهد کرد .
- یک استراتژی با اهداف اساسی یک سازمان تفاوت های اساسی دارد . اهداف مقصد یک سازمان را نشان می دهند ولی استراتژی ها وسیله ای برای رسیدن به اهداف می باشند .
- باید توجه داشت که اهداف اساسی یک سازمان با استراتژی های همان سازمان قابلیت جایگزینی دارند .
کاربرد استراتژی :
یک استراتژی بایستی توانایی افزایش بهبود عملکرد را داشته باشد . این ویژگی به ظاهر ساده ، مهمترین کاربرد استراتژی در یک سازمان را نشان می دهد . اگر این کاربرد برای یک استراتژی وجود ناشته باشد ، آن استراتژی هیچ اهمیتی نخواهد داشت .
استراتژی یک مفهوم سیستمی است که به رشد یک سازمان پیچیده کمک می کند و به آن جهت می دهد . استراتژی زمانی دارای ارزش می شود که بتوان ، آن را بر روی برنامه های عملیاتی جاری و پیاده سازی کرد . یک استراتژی باید توانایی اجرای سیاست های کلی (خط مشی ها) یک سازمان را داشته باشد .
انواع استراتژی :
یک استراتژی را می توان از منظرهای مختلفی دسته بندی کرد .(همانطور که در شکل زیر مشاهده می کنید) . در اینجا ما استراتژی را از دیدگاه سازمان های کوچک و متوسط (استارت آپی ها) تقسیم بندی می کنیم . در واقع ما به بررسی استراتژی های وظیفه ای می پردازیم :
معرفی انواع استراتژی
- استراتژی تمرکز گرایی : این نوع استراتژی بر روی فعالیت های فعلی یک سازمان متمرکز می شود .
- استراتژی توسعه بازار : همه سازمان ها تمایل دارند بازار خود را توسعه دهند . آنها سعی می کنند با توسعه کانال های توزیع بازارهای خود را گسترش دهند .
- استراتژی نوآوری : همه سازمان ها سعی دارند با نوآوری و خلاقیت کالاها یا خدمات جدیدی را عرضه کنند .
- استراتژی ائتلاف افقی : بسیاری از سازمان ها در یک استراتژی بلند مدت سعی می کنند یک یا چند شرکت دارای عملیات مشابه را با یکدیگر ادغام کنند .
- استراتژی ائتلاف عمودی : معمولا سازمان ها می توانند با شرکت هایی که مواد اولیه آنها را تامین می کنند ادغام شوند . این ادغام باعث کاهش هزینه ها و افزایش قدرت رقابت در بازار می شود .
- استراتژی سرمایه گذاری مشترک : معمولا برخی مواقع ضروری است که چندین شرکت با یکدیگر متحد شوند و بر روی یک موضوع مشترک سرمایه گذاری کنند .
- استراتژی تنوع بخشی : گاهی لازم است ، یک شرکت در فعالیت های متنوعی مشارکت کند . این تنوع باعث هم افزایی و افزایش نقاط قوت و کاهش نقاط ضعف یک سازمان می شود .
- استراتژی کاهش مسیر : معمولا زمانی که یک شرکت با کاهش سودآوری مواجه می شود تصمیم به تغییر مسیر کاری خود می گیرد .
- استراتژی رها کردن : برخی مواقع رها کردن یا فروش بخشی یا کل شرکت ، استراتژی اصلی یک سازمان می باشد . در چنین مواقعی مدیران به این نتیجه می رسند که فروش شرکت می تواند برای آنها سود آورتر باشد .
درباره مسعود معاونی
من مسعود معاونی استراتژیست محتوا و فعال در زمینه بلاگری و وبمستری هستم. در این سایت به موضوعات مرتبط با مدیریت میپردازم و سعی میکنیم خوانندگان سایت را با مباحث مدیریت به صورت جامع و کامل آشنا نمایم.
اهمیت پیوند بین استراتژی و فرهنگ
نویسنده: David Lancefield مترجم: مریم رضایی منبع: strategy+business : وقتی احمد جلال اسماعیل در اواخر سال ۲۰۱۸ مدیرعامل گروه ماجد الفطیم، هلدینگ بزرگ اماراتی و مالک مرکز خرید امارات (Mall of the Emirates) شد، تحتتاثیر سطح تعهد کارکنان این شرکت قرار گرفته بود. او برنامههای بزرگی در سر داشت. اسماعیل میخواست شرکتی بسازد که با استفاده از املاک فیزیکی و پلتفرمهای دیجیتال، تجربه مشتری عالی ارائه کند. او به افرادی نیاز داشت که به جای اینکه بنشینند و منتظر تعاملات با مشتری باشند، انتظارات مشتری را پیشبینی کنند.
او در همکاری نزدیک با مدیر سرمایه انسانی، ترویج یک فرهنگ «شکلدهنده بازار» را شروع کرد تا نوآوری و جهتگیری خارجی بیشتری را ایجاد کند. او در جلسات عمومی با پرسنل، میگفت که فرهنگ را محرک تحول میداند و تقویت فرهنگ شرکتی، یکی از پنج اقدام تحولآفرین او از روزهای اول است که در کنار تقویت کسب و کار هستهای، تسلط بر کارآیی، بازگشت به موتور توسعه املاک، و تسریع تحول داده-محور، انجام میشود.
پاندمی کووید-۱۹ قدرت ارتباطی را که اسماعیل میخواست بین استراتژی و فرهنگ ایجاد کند، تست کرد، اما آن را از بین نبرد. مشخص بود که باید فوریترین تصمیمها برای حفظ نقدینگی و برقراری ارتباط بیشتر با کارکنان و ذینفعان گرفته میشد. تصمیمهای استراتژیک با توجه به پیچیدگی و ضرورت آنها و با در نظر گرفتن ابهام اثرات بلندمدتتر پاندمی، به بررسیهای بیشتری نیاز داشتند. تلاشهای او نتیجه داد و کسب و کار مرکز خرید در سال ۲۰۲۱ احیا شد و به سطوح قبل از پاندمی رسید.
الزامی تازه برای عمل کردن
رهبران سازمانی دیگر مثل اسماعیل، در حال حاضر با تصمیمگیری در مورد اینکه کجا بازی کنند و چطور برنده شوند (استراتژی شرکتی آنها) و همچنین چطور کارکنان خود را تشویق کنند که در زمان تحول طی این سفر با آنها همراه شوند، مواجه هستند. مشتریان بیشتر به فضای آنلاین روی آوردهاند و موقعیت رقبا تغییر کرده است. برخی از آنها، مثل پلتفرمها تقویت شدهاند و برخی دیگر ضعیف شده یا از بین رفتهاند. همزمان، فرهنگهای سازمانی باید تکامل پیدا کنند تا امکان ترکیب جدیدی از تنظیمات کاری مجازی و فیزیکی فراهم شود و انتظارات بالاتری از توازن بهتر بین کار و زندگی برآورده شود.
در این فضا، ممکن است افراد وسوسه شوند که بر توسعه استراتژی بیشتر از فرهنگ تمرکز کنند، یا بالعکس. اگر دومی اتفاق بیفتد، طبق اهمیت یک استراتژی جمله معروفی که به پیتر دراکر نسبت دادهاند، «فرهنگ استراتژی را برای صبحانه میخورد.» تمرکز صرف یا بر استراتژی یا بر فرهنگ، اشتباه است. یک استراتژی که چشمانداز «تصویر کلی» را توصیف میکند، بدون اینکه مشخص کند از فرهنگ سازمان چه انتظاراتی دارد، محکوم به شکست است، بهویژه اگر بر اساس نقاط قوت موجود درست نشده باشد. به همین ترتیب، شکل دادن یک فرهنگ بدون متوسل شدن به یک مسیر استراتژیک واضح و جذاب، تلاشها را به هدر میدهد و حتی آن را مختل میکند. افزایش تعهد، رفاه و بهرهوری کارکنان تنها در صورتی کارساز است که نیازهای مشتریان فعلی و آینده خود را به شیوهای که دیگران نمیتوانند یا نمیخواهند، برآورده کنید.
هدف این است که بتوانید به بهترین شکل بین استراتژی و فرهنگ ارتباط ایجاد کنید. هر دوی اینها باید به «قابلیتها» متصل باشند؛ یعنی فعالیتهای کلیدی که باید بدون تناسب در آنها سرمایهگذاری کنید و انجام دهید تا از نظریه مزیت رقابتی خودتان پشتیبانی کنید. در اولویت قرار دادن و سرمایهگذاری در این قابلیتهای کلیدی، باید مورد حمایت منابع و سیستمهای مدیریتی قرار بگیرد. به عبارت دیگر، ارتباط بین استراتژی و فرهنگ باید در سیستم مدیریت و تخصیص منابع نهادینه شود، چون اینها با هم باعث تصمیمگیری در مورد سرمایهگذاری در چند رفتار مهم میشوند که به شکل نامتناسبی محرک عملکرد هستند. نمونه این قابلیتهای کلیدی عبارتند از: شناخت مشتریان (مثل مورد ماجد الفطیم)، مشارکت با تامینکنندهها، و ایجاد برندهای قوی. در قلب این تلاشها، ارزیابی و ترکیب چشماندازها، ذهنیتها و مجموعه مهارتهای دیگران قرار دارد. هر سازمانی با مجموعه منحصر به فردی از چالشها و زمینهها مواجه است. در سفر یک سازمان، لحظات استراتژیکی وجود دارد که اثر نامتناسبی بر دستاوردها دارند. اگر این لحظهها درست ایجاد شوند، بر دیگر فعالیتهایی که افراد هنگام یادگیری روشهای جدید کار کردن انجام میدهند، اثر چند برابری دارد. ترنس مائوری، بنیانگذار شبکه رهبران صنعت تکنولوژی «هک فیوچر»(Hack Future Lab)، این لحظات را «قابل اثرگذاری» میداند که عبارتند از:
• توسعه استراتژی. اگر میخواهید ویژگیهای تعیینکننده فرهنگ شما عبارت باشند از جامعیت، توانمندسازی و همکاری، فرآیند استراتژی باید منعکسکننده این تمایل باشد. باز کردن راه توسعه استراتژی برای مشارکت، آن هم به دور از سلسله مراتب بالا به پایین مرسوم و رویکردهای بسته، اقدامی مهم و حیاتی است. شاید لازم باشد «جلسات رویاپردازی» برگزار کنید که طی آن کارکنان، آینده شرکت را تصویرسازی کنند یا بحثهایی برای تشویق به مشارکت و همکاری مشترک بین مشتریان، تامینکنندهها و شرکا طراحی شود.
• مذاکره با اشخاص ثالث مهم (مثل تامینکنندهها، شرکا و آژانسها). اگر میخواهید حس کنجکاوی را به عنوان یک ویژگی فرهنگی برانگیزید، باید در مذاکرهها وقت کافی به شناخت و درک منافع طرفهای درگیر اختصاص دهید و طیفی از گزینههای مختلف را برای دستاوردهای متقابل، کشف کنید.
• بهکارگیری استعدادهای کلیدی. پیامهایی که در فرآیند گزینش و آشناسازی به مسوولان استخدام مخابره میشد، باید منعکسکننده اولویتهای استراتژیک باشد، در حالی که مصاحبهکنندهها (و دیگر افراد درگیر فرآیند استخدام) باید رفتارها و ویژگیهای مطلوبشان را به نمایش بگذارند.
• مکالمات مهم با کارکنان. لحظات مهمی در تعامل با کارکنان وجود دارد - اگر تازه به سازمان آمدهاند، عملکرد خوبی ندارند، یا به دنبال تغییر در نقشها هستند - که باید انتظارات و اولویتهای استراتژیک برای عملکرد و رفتار را مورد بحث قرار داد و تصریح کرد.
• عملکرد بحران. در موقعیتهای بحرانی، در مورد مقیاس مشکلات صادق باشید، در مورد مدت زمانی که طول میکشد همه چیز به روال قبل برگردد شفاف باشید، در مورد کارهایی که از افرادتان میخواهید صراحت داشته باشید، و در مورد فرصتهای پیش رو همراستا با استراتژی مثبت باشید. افراد کلمات و احساسات رهبران سازمان خود را در زمانهای بحران، خیلی بیشتر از زمانهای عادی دیگر، به خاطر میسپارند.
• معرفی خدمات، محصولات یا تجربیات جدید. معرفی محصول یکی از جالب توجهترین اقدامات از نظر مشتریان است، چه برسد به کارکنان. این اقدام باید نمونه جهتگیری استراتژیک کسب و کار باشد و فرهنگی که سازمان میخواهد ترویج دهد را به نمایش بگذارد.
• بازبینی عملکرد. ایجاد ساختارهایی که مشوق عملکرد در راستای استراتژی هستند، به طراحی، مشاوره و اجرای دقیق نیاز دارد. عملکرد کوتاهمدت و فردگرا، بهندرت میتواند استراتژی بر مبنای همکاری و مشارکت ایجاد کند.
مدیریت تمرکز بر هر یک از این لحظات قابل اثرگذاری، به صورت مجزا نباید آنقدرها سخت باشد. تمرکز بر همه آنها به صورت مداوم و مسنجم سختتر است. با این حال، اگر میخواهید رفتارها و هنجارهای سازمانی جدید را که از نیت اهمیت یک استراتژی استراتژیک شما پشتیبانی میکنند پیاده کنید، این کار مهم و ضروری است. در ادامه، چهار اقدامی را که رهبران سازمانی باید انجام دهند تا این سفر را با موفقیت پیش ببرند، معرفی میکنیم.
۱-از جای درست شروع کنید
به شکل ایدهآل، شما استراتژی و فرهنگ سازمانی را از ابتدا با هم و در یک رویکرد منسجم توسعه میدهید.
وقتی جهت استراتژیک خود را با رفتارهایی که به شما کمک میکنند به مقصد برسید همگام میکنید، به آزمایش، یادگیری و تکرار میپردازید. در واقع، در یک نظرسنجی آنلاین جدید که از ۳۰۰ مدیر انجام شده، ۵۶درصد گفتهاند از این رویکرد استفاده کردهاند و ۳۰درصد گفتهاند که اول استراتژی را به کار بردهاند.
گاهی اوقات لازم است قبل از پیوند دادن این دو تا با هم، یکی از جنبهها بیشتر مورد تاکید قرار بگیرد. یک محیط کار سمی، یک مساله اخلاقی، یا روابط ضعیف با تامینکننده، ممکن است نیازمند این باشد که شرکت توجه بیشتری به فرهنگ نشان دهد؛ بهویژه اگر ذینفعان مهم مثل سرمایهگذاران یا قانونگذاران اظهار نگرانی کنند. این شرایط نیازمند بررسی کردن دلایل، انجام اقداماتی برای اصلاح وضع موجود، روبهرو شدن با اثرات آنی، و شروع به ایجاد روشهای جدید فکر کردن و کار کردن است. در این سناریو، برای ایجاد یک استراتژی جدید لازم است کمی صبر شود تا اول به اندازه کافی پیشرفت فرهنگی حاصل شود.
در زمانهای دیگر، قدرت فعالیت رقیب (مثلا در معرفی محصولات یا خدمات جدید، یا در پیگیری سیاستهای قیمتگذاری سلطهجویانه) یا دینامیکهای رفتار مشتری، ممکن است این الزام را ایجاد کند که شرکت قبل از کار کردن روی تکامل فرهنگ خود، انتخابهای استراتژیکی داشته باشد.
اگر رهبر یک سازمان هستید، این سوالها را در مورد زمینه و فضای سازمان خود مطرح کنید:
• با توجه به آنچه اکنون در کسب و کار ما رخ میدهد، آیا ظرفیت این را داریم که رویکرد یکپارچه برای توسعه همزمان فرهنگ و استراتژی اتخاذ کنیم؟
• اگر مشکلاتی پیش آمده، تا چه حد این مشکلات به استراتژی یا فرهنگ ما ربط دارند؟
•مهمترین تصمیمهایی که میتوانیم بگیریم تا مشکلات را رفع کنیم، یا حداقل تغییری در جهت بهبود ایجاد کنیم کدامند؟
• به تاخیر انداختن رسیدگی به استراتژی یا فرهنگ چه آثار و عواقبی دارد؟
۲- زبان مشترکی ایجاد کنید
کاری که برای توسعه استراتژی باید انجام داد، اغلب توسط افرادی انجام میشود که نقش آنها، سوابق و سبک کاریشان با افرادی که در کار توسعه فرهنگ هستند فرق دارد. تیم منابع انسانی معمولا روی فرهنگ کار میکند، در حالی که تیم استراتژی یا بازاریابی، مسوول استراتژی در سازمان است. و این تیمها به صورت مستقل از هم کار میکنند که به عدمانسجام، از بین رفتن ایدهها و کاهش جلب مشارکت منجر میشود.
برای پیشرفت کردن در این الگو، متخصصهای فرهنگ و استراتژی را به هم مرتبط و ترکیب کنید - چه در قالب یک تیم منسجم و چه در جریانهای کاری هماهنگ. متخصصان استراتژی باید فرضیات جدید، احتمالات و انتخابها را به اشتراک بگذارند و متخصصان فرهنگ نقاط قوت، محدودیتها و مشکلات فرهنگ موجود را برمیشمارند.
ایجاد ارتباط بین تیمهای استراتژی و منابع انسانی، برای شروع خوب است، اما کافی نیست. باید یک زبان مشترک برای آنها اهمیت یک استراتژی ایجاد شود. یک فهرست لغات از اصطلاحات و مفاهیم ایجاد کنید که در این رویکرد میگنجند. اول اصول استراتژی و فرهنگ را بدانید و بعد به سمت اصطلاحات خاص مثل ارزشها، ویژگیها و رفتارها (در فرهنگ)، و مزیت، ارزش پیشنهادی، مدل کسب و کار و قابلیتها (در استراتژی) حرکت کنید. از اصطلاحاتی استفاده کنید که برای هر دو کاربرد دارند؛ مثل «سیگنالهای ضعیف تغییر» که ریتا مکگراث، استاد مدیریت مدرسه کسب و کار کلمبیا معرفی کرد. سیگنال ضعیف تغییر، اولین شاخص یک مساله نوظهور است که ممکن است در آینده به یک مشکل جدی تبدیل شود، چه خارج سازمان (مثلا رفتارهای مشتری، مداخلات قانونی، پیشرفتهای تکنولوژی) و چه داخل سازمان (مثل تعارضهای کارکنان).
اگر میخواهید تلاشی را برای پیوند دادن استراتژی و فرهنگ شروع کنید، این سوالات را مطرح کنید:
•چه افرادی را باید جمع کنیم تا این کار را پیش ببریم و چطور آنها میتوانند نماینده مجموعه مهارتها، سوابق و اجزای تشکیلدهنده سازمان باشند؟
• مهمترین اصطلاحات و مفاهیم کدامند و آیا آنها را به خوبی تعریف و مشخص کردهایم؟
• برای ارتقای مهارت افراد چقدر تلاش کردهایم تا بر چارچوبهایی که برای توسعه استراتژی و فرهنگ انتخاب کردهایم غلبه کنیم؟
۳- پتانسیل فرهنگ را کشف کنید
اگر میخواهید استراتژی و فرهنگ مکمل یکدیگر باشند، باید در مورد انتظاراتی که از هم دارند تا کار خود را به بهترین نحو انجام دهند، شناخت عمیقی داشته باشند. وقتی استراتژی ایجاد میکنید، بدانید کارآیی فرهنگ در کنار آن چطور است. فرهنگ سازمانی در بهترین حالت، میتواند منبع تمایز استراتژیک و جزئی کلیدی از ارزش پیشنهادی برای مشتریان باشد. بدانید افراد در سازمان شما در مورد چه چیزی حرف میزنند، انتقاد میکنند، تحسین میکنند و به یاد میسپارند. چیزهایی که در پس این احساسات وجود دارند، اغلب ارزشها و هنجارهای نانوشتهای هستند که فرهنگ سازمان را شکل میدهند و مهمترین عوامل اجرای موفق استراتژی به شمار میروند.
این سوالات را در نظر بگیرید تا مشخص شود فرهنگ چه معنایی برای کسب و کار شما دارد:
• چه زمانی در اوج بودیم، چه کارهایی انجام دادهایم، و دیگران چه چیزهایی در مورد ما گفتهاند؟
• چه چیزی محرک این رفتارها و اقدامات است؟
• چه چیزی ویژگیها و رفتارهایی را که میخواهیم پرورش دهیم، حفظ میکند؟
• چطور میتوانیم بر سکون، تنبلی، به تعویق انداختن کارها و دیگر ویژگیهای محدودکننده انسانی غلبه کنیم؟
۴-انتظارات استراتژی را بدانید
اگر میخواهید فرهنگ را رشد دهید و تشویق به مشارکت کنید، باید بدانید استراتژی جدیدی موردنیاز است که باید انتظارات رهبران سازمان را برآورده کند. بنابراین فرصتهای بالقوه را برشمارید تا مشکلات هم مشخص شوند. استراتژی را به شیوهای که برای همه قابل فهم باشد ارائه کنید تا افراد بتوانند در کارهای روزمره خود استفاده کنند. از لحظههایی استفاده کنید که نشاندهنده جرات، انعطاف و توانایی سازمان برای حرکت در مسیرهای جدید هستند. این باعث میشود حس افتخار ایجاد شود و تعهد کارکنان عمیقتر شود. هنگام توسعه استراتژی این سوالها را مطرح کنید:
• دلایل متقاعدکننده برای ایجاد تغییر در مسیر سازمان کدامند و چرا میخواهید این تغییر را ایجاد کنید؟
• افراد باید از کدام سیگنالهای ضعیف تغییر در احساس مشتری، فعالیت رقبا یا عملکرد داخلی آگاه باشند؟
• هیجانانگیزترین فرصتهای پیش رو کدامند و چرا سازمان باید آنها را دنبال کند؟
آثاری که پاندمی بر جای گذاشت، اگر الزام نباشد، فرصتی است برای مسلط شدن بر ایجاد ارتباط بین استراتژی و فرهنگ. همچنین اگر فرهنگ و استراتژی هماهنگ با هم توسعه نیابند، ریسک شکست افزایش مییابد. برای اینکه از این فرصت به شکل کارآمدی استفاده کنید، کنجکاوی خود را در مورد تعاملاتی که بین این دو وجود دارد برانگیزید؛ زبان مشترکی بین آنها ایجاد کنید؛ در مورد ذهنیت، مجموعه مهارتها و عملکرد جنبههایی که آشنایی کمتری با آن دارید بیاموزید؛ و انتظاراتی ایجاد کنید که همه از آن آگاهی دارند.
چگونگی تدوین استراتژی بازاریابی
بازاریابی اثربخش با درک و درنظر گرفتن استراتژی بازاریابی شروع میشود. یک استراتژی بازاریابی خوب به شما کمک میکند چشمانداز، ماموریت و اهداف کسب و کار همچنین قدمهایی که نیاز دارید تا به این اهداف برسید را تعریف کنید.
در این مقاله ضمن پرداختن به تعریف و اهمیت استراتژی بازاریابی به روش تدوین یک استراتژی اثربخش بازاریابی خواهیم پرداخت.
اهمیت استراتژی بازاریابی
در کسب و کار، برخی از کارآفرینان موفقیت را در اساسی ترین قالب خود مشاهده میکنند. تنها چیزی که آنها میخواهند توانایی درآمدزایی در هنگام کار برای خودشان است. از نظر دیگران، موفقیت شرایط بسیار به مراتب بیشتری دارد. این امر مستلزم احداث امپراطوریهای عظیم است که با استفاده از مشتریان و جریانهای درآمد چند میلیارد دلاری جهان را در بر میگیرد.
با این وجود، هر کارآفرینی در هر سطح و هر مقیاسی از موفقیت به دنبال کسب و کار است، بیشتر آنها یک زندگی را آرزو میکنند که همراه با وفور و فراوانی از هر روشی سپری شود. فرقی ندارد که این فراوانی مربوط به وقت یا پول باشد، این موضوع فراگیر است و بیشتر آنها را وادار میکند خود را در کار غوطه ور کنند، تلاش میکنند و مهارت خود را به کار گیرند و ایدههای خود را برای ایجاد درآمد به کار میگیرند.
مهم نیست که جذابیت قانع کننده بیشتر چه شکلی را ایجاد میکند (چه موفقیت در مقیاس کوچک و چه بزرگ) بدون داشتن یک استراتژی مؤثر برای بازاریابی در یک کسب و کار ، موفقیت در بهترین حالت زودگذر به نظر میرسد. مهم نیست که یک محصول یا خدمات چقدر خوب باشد، رسیدن به موفقیت مطلوب همیشه یکی از کارهای بسیار هولناک است.
توسعه و رشد هر کسب و کاری چه تاسیس شده باشد چه جدید، یک برنامه مؤثر با مراحل واضح و موجز را میطلبد. اجرای یک استراتژی به شما کمک میکند تا به مرور زمان به سمت اهداف خود پیشرفت کنید.
اما شما چطور این کار را انجام میدهید؟ چگونه میتوانید استراتژی صحیح را برای بازاریابی یک شرکت بویژه اگر بودجه تبلیغاتی تقریباً ناچیز دارید، ایجاد کنید؟
واضح است که این امر آسان نیست. این موضوع نیازمند یک اصول کسب و کار صحیح است که به جهانیان ارزش افزوده بدهد و به دنبال کمک به دیگران یا حل و فصل یک مسئله بزرگ باشد. فراتر از آن، به نظر میرسد که یک اقدام پیچیده برای بازاریابی آنلاین یا آفلاین نیاز است.
اگر از شخصی مانند رولند قریزر، مدیر عامل و مدیر گروه War Room Mastermind پبپرسید، به شما خواهد گفت که انتخاب استراتژی مناسب برای بازاریابی کسب و کار شما به طور مؤثر انجام میشود یا در غیر این صورت شما شکست خواهید خورد. برای کسانی که فاقد مهارت لازم هستند، ایجاد کشش در بازار هرگز ساده و سر راست نیست.
بدون وجود تیم مناسب و یا راهنمایی مناسب برای کمک به شما در موفقیت موثر، دستیابی به اهداف و موفقیت کسب و کار برای شما در بهترین حالت دور از دسترس خواهد بود.
استراتژی بازاریابی چیست؟
هر فعالیتی، اعم از آنلاین یا آفلاین، که به یک کسب و کا کمک میکند تا به اهداف فروش استراتژیک کوتاه مدت یا بلند مدت خود نزدیک شود ، بخشی از استراتژی بازاریابی آن است. این شامل ارزیابی دقیق از پویایی بازار، جمعیتی و محیط رقابتی هر صنعت یا فراز و فرودها قبل از ایجاد یک برنامه کلی عملی است.
به طور کلی، این طرح نه تنها با بررسی کردن عوامل خارجی در خارج از تجارت، بلکه در این طرح عوامل داخلی نیز توسعه می یابد. این اغلب پیش نیازی برای تعیین هر دو فرصت در بازار است و همراه با تهدیداتی که ممکن است از دیگر عوامل متضاد وجود داشته باشد.
با این حال، فراتر از همه جنبههای فنی که ممکن است در ایجاد چنین استراتژی و برنامهای نقش داشته باشد، در حال حاضر قادر به درک شرایط حاد در یک کسب و کار است، اینکه چگونه یک شرکت میتواند نوک پیکان را به سمت اهداف خود سوق دهد بسیار پیچیدهتر از آن است که به نظر برسد. بدیهی است که ایجاد و اجرای یک نقشه کارآمد یک کار برجسته است.
بهترین استراتژی برای بازاریابی کسب و کار شما به صورت آنلاین چیست؟
استراتژیهای اساسی انتخاب شده، فقط میتوانند پس از تحلیل دقیق و عمیق از جزئیات محدود به نتیجه برسند. فریزر معتقد است هر وقت او تصویر کلی یک شرکت را تحلیل میکند ، ابتدا یک لیست از داراییهای موجود در کسب و کار را تهیه میکند. سپس او ۳ سؤال میپرسد:
- در حال حاضر چه چیزی بیشترین سود را برای فروش محصولات برتر دارد؟
- آنچه در حال حاضر بیشترین سود را برای حاشیه سود کسب میکند، چیست؟
- آنچه در حال حاضر بیشترین کمک را به سرعت رشد فروش میکند، چیست؟ (منظور این است که چه بخشهایی از محصولات و خدمات موجود سریعترین رشد را دارند؟)
وی سپس آنها را به ترتیب تحت تأثیر قرار میدهد و آنها را در برنامه گستردهتر گنجانیده است. این مهم است که رویکرد فراگیر برای بازاریابی کسب و کار با توجه به اینکه دادهها از قبل به مناطق کلیدی عملکرد شرکت اشاره میکنند ، اشاره دارد و وی برای سرعت بخشیدن به رشد سریع یا بیش از حد آنها را بهینه میکند.
او همچنین به دنبال اصول و بنیانهای صحیح است که در آن جا وجود داشته باشد. این مؤلفههای اصلی و بنیادی همه مشاغل را تحت تأثیر قرار داده و پایه و اساس ارزشها و اعتقادات خود را ایجاد میکند، که منجر به مواردی مانند بیانیه رسالت و ارزش پیشنهادی افزوده آن میشود. اصولی که یک کسب و کار در اختیار دارد برای توسعه پیام درست و موقعیت یابی برند برای اطمینان از موفقیت بسیار مهم است.
به طور کلی میتوان گفت یک استراتژی اثربخش بازاریابی باید ویژگیهای زیر را داشته باشد:
۱ – داستانی قوی را در خود جای دهد
مهم نیست که چه برنامهای عملی شود ، اساس اجرای موفقیت آمیز بر اساس وجود یک داستان قوی بنا شده است. شما یا شرکت شما برای چیست؟ ماجرای پشت همه اینها چیست؟ آیا حرکتی فراگیر وجود دارد؟ چه چیزی شما را به این نقطه خاص در زمان سوق داده است؟
فریزر به این صورت به عنوان داستان اصلی شما یا افسانه خود اشاره میکند، به عنوان یک شخصیت اصلی که در ساختن یک داستان مهم است و مشتریان شما میتوانند با آنها رابطه برقرار کنند. هر قسمت از پیام بازاریابی باید در خط داستانی طراحی شود. داستان یا شخصیت اصلی آن داستان یک قطعه مهم در ظرفیت یک شرکت برای موفقیت است.
۲ – یک دلبستگی عاطفی ایجاد کند
در این دنیا دو نوع خریدار وجود دارد. خریدارانی که منطقی هستند و همچنین خریداران عاطفی نیز وجود دارند. در حالی که خریداران منطقی در همه کسب و کارها وجود دارند، آنچه باید در پی آن باشید ایجاد دلبستگی عاطفی با خریدارانی هست که در نهایت به طرفداران مشتاق تبدیل میشوند. برای ایجاد و تقویت این پیوند عاطفی هیچ راهکاری برای بازاریابی نباید اتخاذ شود.
بخشی از آن پیوند از داستان ناشی میشود. اما بخش دیگر با شفافیت، صداقت و تلاش برای کمک به حل یک مشکل یا تأمین یک نیاز ایجاد میشود و در نهایت منجر به تأمین ارزشهای عظیم میشود. این دلبستگی عاطفی با استفاده از تصاویر قدرتمند برند، نسخه فروش و سایر تاکتیکهایی که در داستان اصلی بازی میشوند تقویت میشود.
۳ – محور اصلی آن مصرفکننده است
مهم نیست که چطور میخواهید شرکت خود را انتخاب کنید یا اینکه چه نوع رسانهای را دنبال میکنید ، باید اطمینان حاصل کنید که شرکت مشتری محور است. همیشه باید ارزش افزودهای داشته باشد. اگر در پایان روز به مصرف کننده کمک نمیکنید و در عوض چیزی که آنها برای شما پرداخت کردهاند بازده دریافت نمیکنند، بیشتر وقت خود را تلف میکنید.
هر استراتژی باید مصرف کننده را در قلب پیام قرار دهد. هر محصول، خدمات یا اطلاعاتی که ارائه میشود باید مصرف کننده را در قلب و ذهن خود نگه دارد. هنگامی که اصل پیام به سمت کسب و کار منتقل میشود، شرکت شروع به شکست میکند و فروش ناگزیر به سقوط آزاد است و کاهش مییابد.
سام والتون، کارآفرین نمادین Walmart میگوید: “فقط یک رئیس وجود دارد و آن مشتری است. و او میتواند همه را در این شرکت از رئیس به پایین نابود کند، صرفاً با صرف پول خود در جایی دیگر.”
هرچه استراتژیهای شما نسبت به این اصل بنیادین رعایت شود، احتمال موفقیت شما بیشتر خواهد بود.
۴ – دارای چند مسیر است و چند رسانهای است
هر طرحی را که در دست اقدام دارید، باید چند کاناله شود و در سیستم عاملهای مختلف وجود داشته باشد. شما نمیخواهید همه تخم مرغهای خود را درون یک سبد قرار دهید. به عنوان مثال میخواهید از بسترهای مختلفی مانند Facebook و Adwords به مشتریان برسید، بلکه در کانالهای دیگری مانند YouTube ، Instagram و هرجای دیگری که ممکن است در آنجا تجمع کنند، باید برای آنها تبلیغ کنید.
این همچنین به قدرت هدف گیری مجدد و تعداد دفعات مشاهده وابسته است. هنگامی که افراد دوباره تبلیغ هدفمند شما را روی سیستم عاملهای مختلف مشاهده میکنند و شما بعد از اینکه به کسب و کارتان علاقه نشان دادید، به طور موثر “آنها را در اینترنت دنبال میکنید” ، این موضوع یک پیام ناخودآگاه قدرتمند را ارسال میکند و به تبدیل آن مرورگرها به خریداران کمک میکند و آن جستجوگرها را به خریدارن واقعی تبدیل میکند.
۵ – مقیاس پذیر است
هر استراتژی موثر برای بازاریابی باید مقیاس پذیر باشد. در جایی که مردم بزرگترین اشتباه را انجام میدهند ، اشتباه اول عدم درک بازار و آمار جمعیتی هدف است، اما اشتباه دوم در تلاش برای تزریق پول در تبلیغات قبل از اطمینان حاصل کردن از درست بودن این کار است.
قبل از انجام یک تبلیغات بزرگ باید آزمایشهای کوچک انجام شود. پس از ارائه پیشنهاد ابتدایی، میتوانید آن پیشنهاد را به بینهایت بار اجرا کنید. پس از آن، هر چه بیشتر هزینه کنید، بیشتر درآمد خواهید داشت. اما شما باید اطمینان داشته باشید که در درجه اول مقیاس پذیر باشد و سودآوری داشته باشد. فراتر از آن ، مراحل باید نسبتاً ساده و سر راست باشند.
۶ – چابک است
هر طرحی باید چابک باشد. هنگامی که یک کسب و کار نتواند سازگار شود و به اندازه کافی چابک باشد تا اوضاع بازار را تغییر دهد یا رقابت را افزایش دهد ، شکست میخورد. مثالی از این موضوع در مورد شرکت Kodak است. این شرکت نتوانست برنامه بازاریابی خود را با تغییر اساسی بازار از فیلم آنالوگ به دیجیتال تطبیق دهد. به همین دلیل این شرکت نتوانست جای پای خود را در بازار حفظ کند.
امروزه با وجود اینترنت، تغییراتی که چندین دهه طی ماهها و سالها اتفاق میافتاد، در یک روز به وقوع پیوسته است. شما باید آماده باشید تا برنامه خود را محوری کنید و به اندازه کافی چابک باشید تا امور را به حرکت درآورید. هیچ چیز نباید بر شما غلبه کند و آنقدر درگیر شوید که در صورت لزوم قادر به تغییر امور نباشید. این بدان معنا نیست که اهداف شما باید تغییر کنند. بلکه ، مراحلی که برای رسیدن به اهداف خود باید طی کنید باید تغییر کنند.
۷ – از افراد پیشرو در تفکر استفاده میکند
همه در مورد بازاریابی تأثیرگذار شدهاند. همچنین میتوانید این افراد را به عنوان رهبر فکری بنامید. با این حال، این فقط مربوط به تأثیرگذاری آنها نیست، بلکه مربوط به کاربران قدرتمند است. همه این افراد میتوانند به شما در انتشار پیام خود کمک کنند، اما برقراری ارتباط با آنها به راحتی امکان پذیر نیست. کار به طول میانجامد و شما نمیتوانید هنگام نزدیک شدن به آنها، از آنها بخواهید که ذهنیتی به شما بدهند.
با این وجود، با گرفتن یک رهبر تفکر درست، میتوانید واقعاً بازاریابی خود را به سطح بعدی برسانید. به همین دلیل است که به افراد مشهور و تأثیرگذار مبلغی زیاد پرداخت میشود زیرا شرکتها میدانند که این پیگیریها، با تأیید مناسب از شخص مناسب، میتواند تفاوت قابل توجهی در فروش ایجاد کند.
اهمیت استراتژی در فارکس
در این مقاله به بحث در مورد اهمیت داشتن استراتژی در فارکس و معاملات بازار بورس می پردازیم. ما را در سایت آموزش فارکس_ ایتسکا همراهی کنید.
معامله در بازار فارکس شرایطی را فراهم کرده که تریدرها در سراسر دنیا می توانند با کسب مهارت و تجربه به سود خوبی برسند. و البته مثل هر بازار دیگری در دنیا پیچیدگی های خودش را دارد. به همین دلیل، خیلی مهم است که برای کار کردن در این بازار استراتژی مختص خودتان را داشته باشید. فارکس به روش های مختلفی انجام می شود، پس بهتر است یک استراتژی انتخاب کنید که با سطح تجربه، بودجه و اهداف تردینگ شما سازگار باشد. علت موفقیت یا شکست در این بازار بستگی به درک کلی شما از بازار قبل از ورود به آن و انتخاب یک استراتژی مناسب است.
چرا در فارکس داشتن استراتژی مهم است؟
مقاله انگلیسی مرتبط به این مورد را میتوانید در اینوستوپدیا بخوانید
اهمیت استراتژی در فارکس 3
انتخاب یک استراتژی برای فارکس شبیه خریدن یک ماشین جدید است. گزینه های مختلف با طرح و اندازه های گوناگون پیش روی شماست. حتما قبل از اینکه یک استراتژی را در یک حساب واقعی پیاده کنید، آن را در یک حساب دمو امتحان کنید.
استراتژی در فارکس و معاملات چیست؟
اهمیت استراتژی در فارکس 4
استراتژی تردینگ روشی است که به تریدرها کمک می کند تا بدانند چه زمانی یک جفت ارز را بخرند یا بفروشند، و شامل استفاده از تکنیک های خاص معاملاتی است که هدف آن بدست آوردن سود از خرید و فروش ارزهای مختلف است. استراتژی های زیادی وجود دارد که به شکل سیگنال های دستی یا خودکار هستند. استراتژی های جدید به شکل تکنیکال یا فاندامنتال، و یا براساس اخبار و رویدادها هستند. استراتژی های دستی، تریدر را وادار می کنند که خودش از طریق کامپیوتر سیگنال های تردینگ را پیدا کند. استراتژی خودکار برای جایی هست که یک الگوریتم که توسط یک تریدر ساخته شده است به طور خودکار این سیگنال ها را پیدا می کند و به طور اتوماتیک و بدون کمک انسان اجرا می کند.
برای شروع کار در بازار فارکس ، میتوانید از بهترین بروکر های فارکس استفاده کنید.
انواع استراتژی های فارکس:
هیچ استراتژی خاصی وجود ندارد که برای همه تریدرها مناسب باشد. هر تریدر باید استراتژی مختص خود را داشته باشد. در ادامه برخی از استراتژی های مهم فارکس را آورده ایم:
ترند تردینگ یا معامله گری روند: این یکی از ساده ترین استراتژی های فارکس است، و در عین حال معتبر نیز هست. و شامل تلاش برای بازدهی مثبت با استفاده از حرکت مستقیم بازار است.
پرایس اکشن تردینگ: در این استراتژی اهمیت یک استراتژی قیمت های قبلی به عنوان راهی برای تنظیم استراتژی های تکنیکال است و می تواند به تنهایی یا با اندیکاتور استفاده شود. در این استراتژی اصول فاندامنتال به ندرت استفاده می شوند. پرایس اکشن در دوره های بلند مدت، متوسط و کوتاه مدت استفاده می شود و به خاطر همین تنوع زمانی این استراتژی مورد علاقه بسیاری از تریدرها است.
رنج تردینگ یا معاملات محدوده نوسان: این استراتژی شامل شناسایی نقاط پشتیبانی و مقاومت است، که در آن معامله گران، ترید را در مراحل مهم وکلیدی انجام می دهند. تحلیل تکنیکال یکی از جنبه های اصلی این استراتژی است. این استراتژی در شرایطی که هیچگونه نوسان مهم و روند مشخصی در بازار وجود ندارد به خوبی عمل می کند. مدت معامله میزان مشخصی ندارد و در هر چهرچوب زمانی می تواند عمل کند.
پوزیشن تردینگ: این استراتژی در مقایسه با بقیه استراتژی ها بلند مدت تر است و بزرگ ترین تایم فرم را در بر می گیرد، و بیشتر روی فاکتورهای فاندامنتال تمرکز دارد، البته از روش های تکنیکال را نیز می توان استفاده کرد. معاملات پوزیشن چشم انداز طولانی مدت دارند(هفته ها، ماه ها و حتی سالها) و برای تریدرهایی که پشتکار زیاد دارند مناسب است. یکی از مزیت های این استراتژی داشتن حداقل سرمایه برای شروع است.
معامله روزانه: یک استراتژی کوتاه مدت که برای خرید و فروش ابزارهای مالی در یک روز معاملاتی است، به این معنی که موقعیت، قبل از بسته شدن بازار بسته می شود. در این استراتژی می توان چند معامله را به طور همزمان انجام داد.
معاملات انتقالی یا کری ترید: در این استراتژی تریدرها تمایل دارند ارزی که نرخ بهره پایینی دارد را بفروشند و ارزی با نرخ بهره بالاتر را خریداری کنند. این کار در اخر منجر به سوددهی مثبت می شود. بازارهایی با روند قوی فرصت معاملاتی مناسبی برای پیاده سازی این استراتژی هستند، چون این استراتژی به بازه زمانی طولانی تری نیاز دارد. این استراتژی دو جنبه دارد: ریسک نرخ تبادل و ریسک نرخ بهره. بهترین زمان برای آغاز پوزیشن ها در آغاز روند است، برای اینکه بتوان به طور کامل از نوسانات نرخ تبادل بهره برداری کرد. تا زمانی که ارز اول در جفت ارز نرخ بهره بالتری نسبت به ارز دوم داشته باشد، تریدر همچنان از محل اختلاف نرخ بهره سود دریافت می کند. از این استراتژی فقط در بازار فارکس استفاده می شود.
استراتژی اسکالپ یا نوسان گیری: اسکالپینگ شامل معاملاتی می شود که کوتاه مدت هستند و حداقل سودآوری را دارند، و معمولا بر روی نمودارهایی با تایم فرم کوتاه تر مورد استفاده قرار می گیرند. در این استراتژی جفت ارزهایی که بالاترین نقدشوندگی را دارند نسبت به بقیه برتری دارند، زیرا اسپرد کمتری دارند و با طبیعت کوتاه مدت این نوع استراتژی هماهنگ هستند. در این استراتژی تعداد معاملات بیشتری انجام می شود.
سوئینگ تردینگ: در این استراتژی تریدرها به دنبال کسب سود از بازارهای رنج در کنار بازارهای دارای روند هستند. متناسب با سقف ها و کف های قیمتی مشخص شده، معامله گران می توانند وارد پوزیشن های خرید و فروش شوند. در این استراتژی فرصت های معاملاتی زیادی وجود دارد.
همانطور که دیدید برای انتخاب یک استراتژی مناسب گزینه های زیادی وجود دارد. هنگامی که استراتژی مورد نظر خود را انتخاب کردید، خیلی مهم است که زمان بگذارید و نسبت ریسک به ریوارد را تجزیه و تحلیل کنید. همچنین زمان مورد نیاز برای هر استراتژی را در نظر داشته باشید و طبق آن انتخاب کنید. همانطور که اشاره کردیم هر تریدر یک استراتژی مختص به خود دارد، پس توجه داشته باشید این موضوع بستگی زیادی به شخصیت شما، اینکه چطور با یک ریسک یا موقعیت برخورد می کنید و مقدار زمانی که می خواهید برای ترید بگذارید بستگی دارد. بهترین توصیه این است استراتژی مورد نظر را با شخصیت تان تطبیق دهید، زیرا این کار کمک می کند پایه محکمی ایجاد کنید و براساس آن تردینگ خودتان را پیش ببرید.
همچنین توصیه میکنیم که مقایسه بهترین صرافی های ارز دیجیتال را نیز بخوانید.
دیدگاه شما