جدایی دین از سیاست یا استقلال نهاد دین از حکومت؟
عضو هیئت علمی دانشکده روابط بین الملل بیان کرد: در دوران روشنگری، مسئله جدایی دین از سیاست مطرح نمی شود بلکه آنچه اندیشمندان این دوره همانند جان لاک مطرح می کنند استقلال نهاد دین از حکومت است یعنی نهادهای دینی باید آزاد باشند، - داوطلبانه تشکیل شوند و مراسم خود را برگزار کنند و حکومت حق ندارد در ساماندهی آنها دخالت کند.
به گزارش سایت قطره و به نقل ازخبرنگار ایکنا، سیدعلی محمودی، عضو هیئت علمی دانشکده روابط بین الملل، امروز دوشنبه، 21 شهریور در مدرسه تابستانی اندیشه پیشرفت؛ مباحثی در فلسفه، علم و تاریخ با موضوع کانت و اندیشه پیشرفت سخنرانی کرد.
در ادامه متن سخنان وی را می خوانید: روشنگری می گوید انسان باید سامان زندگی خود را تامین کند.
در این نگرش همه چیز باید نقد شود.
این چیزی است که کانت مطرح می کند و می گوید هیچ استثنایی در نقد، از آثار فلسفی گرفته تا متون مقدس وجود ندارد.
البته نقد فقط به معنای پیدا کردن نقاط اشکال نیست بلکه ظرفیت های مثبت را هم در بر می گیرد و رد با نقد متفاوت است.
طبیعتاً روشنگری، یک جریان فکری فلسفی است و با سؤالات بنیادینی رو به رو است از جمله اینکه حقیقت چیست؟ انسانیت چیست؟ آزادی چیست؟ مدارا و بردباری چیست؟ دلایل تأکید روشنگری بر انسان گرایی سؤال این است که چرا انسان گرایی را به عنوان نخستین مبنای روشنگری مطرح می کنیم؟ به این علت که باید تصویری اجمالی درباره انسان در آن دورانی که تحول به وجود آمد داشته باشیم.
انسان تا قبل از آن شهروند نیست بلکه تبعه و خدمتگزار است و باید تابع امر و فرمان خدایگان خود باشد.
در واقع فردی مکلف است و جزو رعایا مطرح می شود و حقوقی مخصوصاً حق مالکیت ندارد چون حق مالکیت مخصوصاً در دیدگاه کانت، مبنای آزادی سیاسی است.
در سده نوزدهم در انگلستان زنان از حق رای دادن و انتخاب کردن و انتخاب شدن محروم بودند و کانت هم معتقد است زنان چون مالکیت و دارایی ندارند و فاقد توان اقتصادی هستند بنابراین نمی توانند سرور خودشان باشند بلکه کسی سرور است که دارای قدرت اقتصادی باشد در غیر این صورت حق شهروندی برای وی قابل تصور نیست.
روشنگری در صدد است انسان را از این اسارت و رعیت بودن نجات دهد لذا این فکر توسط کانت مطرح شد که آیا انسان شیء و ابزار است؟ وی می گوید انسان دارای غایت ذاتی و فی نفسه است و هیچ چیزی در انسان غایت نیست غیر از خود او و اگر این گزاره را نپذیریم طبیعتاً انسان می تواند به عنوان ابزار به کار گرفته شود.
در این زمان انسان محوریت پیدا می کند بنابراین بسیار مهم است فهمی که از دوران روشنگری داریم را در ایران بازخوانی کنیم.
بلافاصله بعد از مسئله انسان گرایی، موضوع محدودیت شناخت بشری مطرح می شود و اینکه انسان خطاپذیر و فراموشکار است و ممکن است دچار نسیان شود و این انسان همواره ممکن است به وادی خطا برود.
به نظرم این نگرشی واقع بینانه است برخلاف آنچه در ایران در یک بیان سیاست زده ترویج و تبلیغ می شود.
کانت هم در این مورد زیاد نوشته و هیوم هم به این محدودیت ها اشاره کرده است.
حال سوال این است که وقتی شناخت بشری محدود است پس چه باید کرد؟ اینجا پای تکثر به میان می آید بدین معنی که دیدگاه ها متفاوت است و انسان ها دیدگاه های مختلفی بیان می کنند.
نگاه روشنگری به دین و مذهب در گام دیگر مفهوم قدرت نسبی پای تساهل و مدارا به میان می آید چراکه اگر چیز مطلقی در فهم بشری وجود ندارد بنابراین امر نسبی در تلقی ها مورد بحث قرار می گیرد و اینکه هیچ انسانی دانای کل و خطاناپذیر نیست و عقل کل محسوب نمی شود بنابراین باید دیدگاه های دیگران را بشنویم چنانچه دیدگاه های ما توسط دیگران شنیده می مفهوم قدرت نسبی شود.
همچنین باید با ادیان و مذاهب مختلف مدارا کنیم و بدین ترتیب تکثر را هم قبول کنیم.
تک تک این مراحل در تحول دورانی که ما زندگی می کنیم مخصوصاً از سده نوزدهم تاکنون مشخص است.
مسئله دیگر حقوق بشر است که جوانه های آن در این دوره رویش می کند.
کانت بحث حقوق بشر را در کنار دیگر متفکران این دوره مطرح می کند و معتقد است انقلاب بر پایه حقوق بشر موجه است و مفهوم قدرت نسبی وقتی حقوق بشری رعایت نمی شود همانند دوران انقلاب کبیر فرانسه انقلاب رخ می دهد.
چنین نگرشی در روشنگری، آزادی را در نقطه مرکزی و ثقل خود قرار می دهد.
مسئله مهم این است که در دوران روشنگری، موضوع جدایی دین از سیاست مطرح نمی شود بلکه آنچه اندیشمندان این دوره همانند جان لاک مطرح می کنند استقلال نهاد دین از حکومت است یعنی نهادهای دینی باید آزاد باشند، داوطلبانه تشکیل شوند و مراسمات خود را برگزار کنند و حکومت حق ندارد در ساماندهی آنها دخالت کند.
حتی جان لاک، فردی آشنا با مسائل مذهبی و احکام مسیحیت است.
از سوی دیگر در اسلام و مسیحیت اشتراکات بسیاری وجود دارد بنابراین نباید ستیزها با همه اندیشه های جهان غرب دائما ادامه داشته باشد.
سه سؤال مفهومی درباره پیشرفت حسین شیخ رضایی، عضو هیات علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران نیز در افتتاحیه این مدرسه سخنرانی کرد و گفت: در سیر تحول ایده پیشرفت، یکی از مفاهیم که اهمیت پیدا می کند ضرورت پیشرفت است.
در تصور فرانسیس بیکن، پیشرفت امری اختیاری و داوطلبانه است و فرد با به کار بردن روش هایی به پیشرفت دست پیدا می کند اما بعد از وی عده ای گفتند که این امر مستقل از اراده افراد است و نیازمند قوانینی است.
یکی از معروف ترین افراد در تاریخ اندیشه، آگوست کنت است که از مرحله بندی تاریخ فکر و بشر سخن می گوید که از تفکر الهیاتی شروع و به تفکر متافیزیکی و سپس علمی می رسد.
وی ادامه داد: در دوره روشنگری بسیاری از متفکران از ایده پیشرفت سخن گفتند که از جمله آنها کانت، هگل و .
حداقل سه سوال مفهومی اصلی در مورد پیشرفت قابل تامل است.
پیشرفت مستلزم استفاده از مفهوم بهتر شدن است به گونه ای که فاز بعدی را بهتر از فاز قبلی بدانیم لذا یکی از سوالات این است که ملاک بهتر شدن یک نظریه عمومی در تاریخ، شرایط زیست عمومی، ادبیات، هنر و .
چیست؟ سوال مفهومی دوم این است که علت این بهتر شدن را چه می دانید؟ آیا علتِ درون زا یا برون زا دارد و اگر قائل به پیشرفت علم هستیم مفهوم قدرت نسبی علتش چیست؟ سوال سوم این است که نشانه ها و شواهد پیشرفت چیست؟ شیخ رضایی گفت: نکته پایانی اینکه علاوه بر این سوالات مفهومی در بسیاری از حوزه ها از جمله، فلسفه تاریخ و علم، پیشرفت در اندیشه آدمی مطرح شده است و مثلاً انعکاس پیشرفت در ادبیات، در آرمانشهرنویسی منعکس می شود که این آرمان ها غایت پیشرفت بشر هستند.
در ادیان و مذاهب، مسئله پیشرفت یا پسرفت و تلقی ما از این سیر مهم است مخصوصا بعد از قرن بیستم و فجایع جنگ جهانی و هولوکاست و سایر بحران ها، بدبینی به پیشرفت تبدیل به یک مسئله شده و متفکران بسیاری ایده خوش بینانه روشنگری در مورد پیشرفت را زیر سوال بردند که از آنها جمله در میان متفکران پست مدرن است.
حمله ارگان مطبوعاتی نزدیک به حزب موتلفه اسلامی به فیلم نرگس آبیار / فیلم او سیاه است
ارگان مطبوعاتی نزدیک به حزب موتلفه اسلامی با انتقاد از فیلم "ابلق" نوشت:ابلق نرگس آبیار در فضایی میگذرد که مورد علاقه سینمای امروز ایران است. فضای پایینشهری، حاشیهنشینی و حلبیآبادی مفهوم قدرت نسبی که پر از فقر و فحشا و جنایت و داستان است. فضایی با قوانین مخصوص به خود که مهمترین آنها هم همان زور است.
به گزارش سایت دیده بان ایران؛ ارگان مطبوعاتی نزدیک به حزب موتلفه اسلامی با انتقاد از فیلم "ابلق" نوشت:ابلق نرگس آبیار در فضایی میگذرد که مورد علاقه سینمای امروز ایران است. فضای پایینشهری، حاشیهنشینی و حلبیآبادی که پر از فقر و فحشا و جنایت و داستان است. فضایی با قوانین مخصوص به خود که مهمترین آنها هم همان زور است.
بنابر گزارش دیده بان ایران؛ رسالت نوشت: محله ظاهرا غرب تهران است، در حاشیه برجهای تازهساز اطراف دریاچه چیتگر. برجهایی که دوربین آبیار مدام آنها در کنار خانههای کپرمانند اهالی محله مفهوم قدرت نسبی میگذارد تا با یک نمادپردازی تکراری اما کاملا مشهود در تهران، فاصله طبقاتی را نمایش دهد. در این اتمسفر که مختصات آن کفتربازی، گردنکلفتی و لاتبازی، معرکهگیری و فرهنگ سنتی آلوده به خرافه است؛ شخصیتی متنفذ و ظاهرالصلاح وجود دارد که چهره مثبت و بفهمی نفهمی زیبایش، از او واژه خوب را در ذهن تداعی میکند. این شخصیت پدرخوانده بخشی از ساکنان این محله است که با هم نسبت خانوادگی دارند. از آنها حمایت میکند و سر سفرههایشان نان میگذارد. هیچ پدرخواندگیای مجانی نیست در جریان فیلم، میفهمیم او هم در ازای این پدرخواندگی چیزهایی از اهالی میخواهد.
راحله، زنی که الناز شاکردوست نقش او را بازی میکند، از شوهرش کتک میخورد. هوتن شکیبا در ابلق، مفهوم قدرت نسبی شوهر خوبی برای راحله نیست. ظاهر زمخت و رفتار بدش با شاکردوست، برای او واژه «بد» را در ذهن تداعی میکند. نقطه مثبت فیلم آبیار این است جای این دو خوب و بد را با هم عوض میکند. پدرخوانده جوان محله که جلال نام دارد، قصد تعرض به راحله را دارد و علی شوهر راحله، با غیرت پایینشهری از او دفاع میکند. هرچند این غیرت که معنایی جز دستبهچاقو شدن و قتل ندارد، باعث میشود در نهایت مفهوم قدرت نسبی راحله از ادعای به حق خود دست بکشد و در اصل غیرت علی، به بیغیرتی او منجر میشود.
انحراف جلال، چیزی است که اغلب محله، حتی زن او از آن خبر دارد، اما برای هیچکس نمیصرفد که به این دلیل با جلال درگیر شود. او پدرخوانده است و قدرت دارد. زنش یک جور قربانی این قدرت میشود و دیگران هم به نوعی دیگر.
محلهای که آبیار در ابلق ترسیم میکند، یک زورآباد است. او گویی با یک مثال، میخواهد جنبش «می تو» را هم برای توضیح دهد. در زورآباد، قانون حکمرانی نمیکند و به همین دلیل تنها سلاح قربانیها فریاد است، سلاحی که در سایه قدرت شخص ظالم، کمکی به مظلوم نمیکند. چه خاصیت قدرت این است که با درگیر کردن منفعت، حقیقت را از کار میاندازد. اما جهان زورآباد نیست. درست است که در مفهوم قدرت نسبی تمام شئون زندگی انسانها قدرت به انواع مختلف قابل مشاهده است، اما این قدرت در اغلب زمانها و مکانها آنچنان قاهر نیست که در برابر آن راهی جز فریاد نداشته باشیم. شکایت کردن به یک مرجع قانونی راه حلی دیرینه است. اتمسفر پایینشهری و برخی خردهفرهنگهای خاص را نباید به کل یک جامعه تعمیم داد، فیلم آبیار در نهایت در مورد یک فضای خاص است. فضایی که به سادگی میتوان قانون را از آن کنار گذاشت و قصهای را بدون مزاحمت مقوله قانون، تعریف کرد.
البته راه حل نهایی فیلم نه فریاد، که فرار است. هجرت البته مفهوم مقدس است که در معارف دینی ما هم یافت میشود. اگر برای ادامه زندگی به راه و رسم مفهوم قدرت نسبی درست، زورمان به جامعه و جغرافیایمان نمیرسد، خدا از ما توقع دارد که از وسعت زمین بهره برده و هجرت کنیم. این هجرت طبعا در جایی است که امکان مبارزه و احقاق حق به شیوه درست نباشد. همچنین مفهوم قدرت نسبی باید دانست که از ظلم اجتماعی، ظلمی که در بافت جامعه تنیده شده باشد، به هیچکجا نمیتوان گریخت. پس هیچکدام از دور راه حل فیلم برای مواجهه با ظلم به کار نمیآید، نه فریاد و نه فرار. راهحل، مقاومت، ایستادگی و دفاع از مظلوم است، گوهرهایی انسانی که در محله فیلم آبیار قحط بود و البته انصافا در دنیای ما هم قحط است، ای کاش لااقل در داستانها یافت میشد. ای کاش تنها شاهد ظلمی که به راحله شد لال نبود. دنیای زورآباد، دنیایی که ابلق آن را ترسیم میکند، سیاه و سفید نیست؛ تماما سیاه است.
دیدگاه شما